گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
علوم اسلامی
جلد اول
فلسفه حقيقی يا علم اعلی


از نظر اين فلاسفه ، در ميان بخشهای متعدد فلسفه ، يك بخش نسبت به‏
ساير بخشها امتياز خاص دارد و گوئی يك
سر و گردن از همه آنها بلندتر است و آن همان است كه به نامهای : فلسفه‏
اولی ، فلسفه عليا ، علم اعلی ، علم كلی ، الهيات ، مابعدالطبيعه (
متافيزيك ) خوانده می‏شود . امتياز اين علم نسبت به ساير علوم يكی در
اين است كه به عقيده قدما از هر علم ديگر برهانی‏تر و يقينی‏تر است .
ديگر اين كه بر همه علوم ديگر رياست و حكومت دارد و در واقع ملكه علوم‏
است ، زيرا علوم ديگر به او نياز كلی دارند و او نياز كلی به آنها ندارد
. سوم اين كه از همه علوم ديگر كلی‏تر و عامتر است ( 1 ) . از نظر اين‏
فلاسفه ، فلسفه حقيقی همين علم است . از اينرو گاهی كلمه فلسفه به خصوص‏
اين علم اطلاق می‏شد ، ولی اين اطلاق به ندرت اتفاق می‏افتاد .
پس ، از نظر قدمای فلاسفه ، لغت فلسفه دو معنی داشت : يك معنی شايع‏
، كه عبارت بود از مطلق دانش معقول كه شامل همه علوم غير نقلی بود .
ديگر معنی غير شايع ، كه عبارت بود از علم الهی يا فلسفه اولی كه از
شعب سه گانه فلسفه نظری است .
بنابراين اگر فلسفه را به حسب اصطلاح قدما بخواهيم تعريف كنيم و اصطلاح‏
شايع را در نظر بگيريم فلسفه چون يك لغت عام است و به فن خاص و علم‏
خاص اطلاق نمی‏شود ، تعريف خاص هم ندارد . فلسفه به حسب اين اصطلاح شايع‏
يعنی ، علم غير نقلی ، و فيلسوف شدن يعنی جامع همه علوم شدن ، و به‏
اعتبار همين عموميت مفهوم فلسفه بود كه می‏گفتند فلسفه كمال نفس انسان‏
است هم از جنبه نظری و هم از جنبه عملی

اما اگر اصطلاح غير شايع را بگيريم و منظورمان از فلسفه همان علمی باشد
كه قدما آنرا فلسفه حقيقی و يا فلسفه اولی و يا علم اعلی می‏خواندند فلسفه‏
تعريف خاص دارد و پاسخ سؤال ( فلسفه چيست ؟ ) اين است كه فلسفه‏
عبارتست از : ( علم به احوال موجود از آن جهت كه موجود است نه از آن‏
جهت كه تعين خاص دارد ، مثلا جسم است ، يا كم است يا كيف است ، يا
انسان است ، يا گياه است و غيره ) .
توضيح مطلب اين است كه اطلاعات ما درباره اشياء دو گونه است : يا
مخصوص است به نوع و يا جنس معينی و به عبارت ديگر درباره احوال و
احكام و عوارض خاص يك نوع و يا يك جنس معين است ، مثل علم ما به‏
احكام اعداد ، و يا احكام مقادير ، و يا احوال و آثار گياهان و يا احوال‏
و آثار و احكام بدن انسان ، و امثال اينها كه اول را علم حساب يا
عددشناسی می‏ناميم ، و دوم را علم هندسه يا مقدار شناسی ، و سوم را علم‏
گياه شناسی ، و چهارم را علم پزشكی يا بدن شناسی ، و همچنين ساير علوم از
قبيل آسمان شناسی ، زمين شناسی ، معدن شناسی ، حيوان شناسی ، روانشناسی ،
جامعه شناسی ، اتم شناسی و غيره .
و يا مخصوص به نوع خاص نيست ، يعنی موجود از آن جهت كه نوع خاص‏
است آن احوال و احكام و آثار را ندارد ، بلكه از آن جهت دارای آن احكام‏
و احوال و آثار است كه ( موجود ) است . به عبارت ديگر جهان گاهی از
نظر كثرت و موضوعات جدا جدا مورد مطالعه قرار می‏گيرد و گاهی از جهت‏
وحدت ، يعنی ( موجود ) را از آن جهت كه موجود است به عنوان يك ( واحد
) در نظر

می‏گيريم و مطالعات خود را درباره آن ( واحد ) كه شامل همه چيز است‏
ادامه می‏دهيم .
ما اگر جهان را به يك اندام تشبيه كنيم می‏بينيم كه مطالعه ما درباره‏
اين اندام دو گونه است : برخی مطالعات ما مربوط است به اعضاء اين‏
اندام ، مثلا سر يا دست يا پا يا چشم اين اندام ، ولی برخی مطالعات ما
مربوط می‏شود به كل اندام مثل اين كه آيا اين اندام از كی به وجود آمده‏
است و تا كی ادامه می‏يابد ؟ و آيا اساسا ( كی ) درباره مجموع اندام معنی‏
و مفهوم دارد يا نه ؟ آيا اين اندام يك وحدت واقعی دارد و كثرت اعضاء
كثرت ظاهری و غير حقيقی است يا وحدتش اعتباری است و از حد وابستگی‏
ماشينی يعنی وحدت صناعی تجاوز نمی‏كند ؟ آيا اين اندام يك مبدأ دارد كه‏
ساير اعضاء از آن به وجود آمده‏اند ؟ مثلا آيا اين اندام سر دارد و سر
اندام منشأ پيدايش ساير اعضاء است يا اندامی است بی سر ؟ آيا اگر سر
دارد ، سر اين اندام از يك مغز شاعر و مدرك برخوردار است و يا پوك و
خالی است ؟ آيا تمام اندام حتی ناخن و استخوان از نوعی حيات و زندگی‏
برخوردار است و يا شعور و ادراك در اين اندام محدود است به برخی‏
موجودات كه تصادفا مانند كرمی كه در يك لش مرده پيدا می‏شوند پيدا شده‏
است و آن كرمها همانها است كه به نام حيوان و از آن جمله انسان خوانده‏
می‏شوند ؟ . آيا اين اندام در مجموع خود هدفی را تعقيب می‏كند و بسوی كمال‏
و حقيقتی روان است يا موجودی است بی‏هدف و بی‏مقصد ؟ آيا پيدايش و زوال‏
اعضاء تصادفی است يا قانون عليت
بر آن حكمفرما است و هيچ پديده‏ای بدون علت نيست و هر معلول خاص از
علت خاص پديد می‏آيد ؟ آيا نظام حاكم بر اين اندام نظامی قطعی و لايتخلف‏
است يا هيچ ضرورت و قطعيتی بر آن حاكم نيست ؟ آيا ترتيب و تقدم و
تأخير اعضاء اين اندام واقعی و حقيقی است يا نه ؟ مجموع جهازات كلی اين‏
اندام چند تا است ؟ و امثال اينها .
آن قسمت از مطالعات ما كه مربوط می‏شود به عضو شناسی جهان هستی ، (
علم ) است و آن قسمت از مطالعات كه مربوط می‏شود به اندام شناسی جهان ،
( فلسفه ) است .
پس می‏بينيم كه يك ( تيپ ) خاص از مسائل است كه با مسائل هيچ علمی‏
از علوم جهان كه درباره يك موجود خاص تحقيق می‏كند شباهت ندارد ولی‏
خودشان تيپ خاصی را تشكيل می‏دهند . وقتی كه درباره اين تيپ مسائل از
نظر شناسايی ( اجزاء العلوم ) مطالعه می‏كنيم و می‏خواهيم بفهميم از نظر
فنی ، مسائل اين تيپی از عوارض چه موضوعی به شمار می‏روند ، می‏بينيم از
عوارض ( موجود بما هو موجود ) است و البته توضيح و تشريح اين مطلب در
كتب مبسوط فلسفی بايد صورت گيرد و از عهده اين درس خارج است .
علاوه بر مسائل بالا ، هر گاه ما درباره ماهيت اشياء بحث كنيم كه مثلا
ماهيت و چيستی و تعريف واقعی جسم يا انسان چيست ؟ يا هر گاه بخواهيم‏
درباره وجود و هستی اشياء بحث كنيم مثلا آيا دائره حقيقی يا خط حقيقی‏
موجود است يا نه ؟ باز به همين فن مربوط می‏شود زيرا بحث درباره اين‏
امور نيز بحث درباره
عوارض موجود بما هو موجود است . يعنی به اصطلاح ماهيات ، از عوارض و
احكام موجود بما هو موجود می‏باشند . اين بحث نيز دامنه دراز دارد و از
حدود اين درس خارج است . در كتب مبسوط فلسفی درباره آن بحث شده است.
نتيجه بحث اين شد كه اگر كسی از ما بپرسد كه فلسفه چيست ؟ ما قبل از
آن كه به پرسش او پاسخ دهيم می‏گوييم اين لغت در عرف هر گروهی اصطلاح‏
خاص دارد .
اگر منظور تعريف فلسفه مصطلح مسلمين است در اصطلاح رايج مسلمين اين‏
كلمه اسم جنس است برای همه علوم عقلی و نام علم خاصی نيست كه بتوان‏
تعريف كرد ، و در اصطلاح غير رايج ، نام فلسفه اولی است و آن علمی است‏
كه درباره كلی‏ترين مسائل هستی كه مربوط به هيچ موضوع خاص نيست و به همه‏
موضوعات هم مربوط است بحث می‏كند ، آن علمی است كه همه هستی را به‏
عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می‏دهد